عصر جمعه
دلم انگاري گرفته
قد بغض يا كريما
عصر جمعه توي ايوون
مي شينم مثل قديما
تو دلم ميگم آقاجون
تو مرادي ، من مريدم
من به اندازه وسعم
طعم عشقتو چشيدم
كاشكي از قطره اشكت
كمي آبرو بگيرم...
يعني تو چشمه چشمات
با نگات وضو بگيرم
براي لحظه ديدار
از قديما نقشه داشتم
يه دونه هديه ناچيز
واسه تو كنار گذاشتم
يادمه يكي بهم گفت
هركي تنهاست توي دنيا
يه دونه نامه خوش خط
بنويسه واسه آقا
كاغذ نامه رو بعدش
توي رودخونه بريزه
بنويسه واسه مولاش
خاطرت خيلي عزيزه !
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱ ساعت توسط بهناز
|
اگر به زبان مردم و فرشتگان سخن بگویم و عشق نداشته باشم ، به نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده مانند شده ام