ما دو تا...

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفتههای «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا...
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا...
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا...
از خواب میپریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا…
روحت شاد نجمه زارع
+ نوشته شده در یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲ ساعت توسط بهناز
|
اگر به زبان مردم و فرشتگان سخن بگویم و عشق نداشته باشم ، به نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده مانند شده ام